سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • یکى از ویژگى‌هاى آثار شهید مطهرى جامعیت آنها در علوم و معارف مختلف اسلامى است، به طورى که تقریباً در تمامى حوزه هاى مربوط به تاریخ، فلسفه، فقه، کلام و اندیشه اسلامی، ایشان داراى آثار ارزشمند و متعددى هستند.
    یکى از محورهاى اصلى آثار و نوشته هاى وى به تاریخ زندگى و وقایع مربوط به ائمه معصومین(علیه‌السلام) مربوط مى‌شود.
    در این مقاله مختصر که از «
    فصلنامه فرهنگ کوثر، ش57» انتخاب گردیده تلاش شده است که قسمتى از دیدگاه‌ها و مطالبى که ایشان درباره امام سجاد(علیه‌السلام) در آثار خود به آنها اشاره کرده است، جمع بندى و ارائه شود.

    الف) عبادت و مناجات امام سجاد(علیه‌السلام)
    1 ـ
    طاووس یمانى مى‌گوید:
    حضرت على بن الحسین(علیه‌السلام) را دیدم که از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف مى‌کرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و کسى را ندید، به آسمان نگریست و گفت:
    «خدایا! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهاى تو بر روى درخواست کنندگان گشوده است.»
    طاووس جمله هاى زیادى در این زمینه از مناجاتهاى خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مى‌کند. مى‌گوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست. مى‌گوید: سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد، من نزدیک رفتم... برخاست و نشست و گفت: کیست که مرا از یاد پروردگارم بازداشت. عرض کردم: من طاووس هستم اى پسر پیامبر! این زارى و بى‌تابى چیست؟ ما باید چنین کنیم که گناهکار و خطا پیشه‌ایم... شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالى در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود:
    «نه، نه، اى طاووس! سخن نسب را کنار بگذار. خدا بهشت را براى کسى آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هرچند غلامى سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است براى کسى که نافرمانى کند ولو آقازاده‌اى از قریش باشد. مگر نشنیده اى سخن خداى تعالى را: «وقتى که در صور دمیده شود، نسبت ها منتفى است و از یکدیگر پرسش نمى‌کنند.» به خدا قسم! فردا تو را سود نمى‌دهد مگر عمل صالحى که امروز پیش مى‌فرستی.»(1)

    2 ـ فرزند خردسال زین العابدین(علیه‌السلام) در حالى که آن حضرت مستغرق عبادت است، از بلندى سقوط مى‌کند و دستش مى‌شکند. فریاد بچه، و زنهاى خانه غوغا مى‌کند و بالاخره شکسته بند مى‌آید و دست بچه را مى‌بندد. زین العابدین(علیه‌السلام) پس از فراغ از نماز ـ یعنى پس از بازگشت از این سفر آسمانی ـ چشمش به دست بچه مى‌افتد و با تعجب مى‌پرسد: مگر چه شده است که دست بچه را بسته اید؟! معلوم مى‌شود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج کند.(2)
    3 ـ شما مى‌بینید آن پاک ترین پاکان لذتشان در این بوده که بیایند با خداى خودشان سخن بگویند، همه اش از تقصیر خودشان، از کوتاهى خودشان، از گناه ـ که گناه به نسبت ما ترک اولى است، از ترک اولى هم یک درجه بالاتر است ـ سخن بگویند. حسنات الأبرابر سیئات المقربین. دعاى ابوحمزه را بخوانید، ببینید على بن الحسین(علیه‌السلام) با خداى خودش چگونه حرف مى‌زند؟ چه جور ناله مى‌کند؟ انین المذنبین احب الى من تسبیح المسبحین، این دعاى ابوحمزه، ناله على بن الحسین است، یک خورده با این ناله آشنا بشویم، ناله این بنده پاک خدا، اینها لذتشان در این بود که با خداى خودشان که حرف مى‌زنند، همه اش از نیستى خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از کوتاهى کردنهاى خودشان، بگویند. همه اش مى‌گویند خدایا! آنچه از من است، کوتاهى است و آنچه از توست، رحمت و لطف است. «مولاى مولاى اذ رایت ذنوبى فزعت و اذرایت کرمک فنعت» از على بن الحسین است. خداى من، مولاى من، آقاى من! چشمم که به گناهان خودم مى‌افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامى گیرد. اما یک نظر که به تو مى‌کنم، رحمت تو را که مى‌بینم، رجاء و امید در دل من پیدا مى‌شود. من همیشه در میان خوف و رجاء هستم، به یک چشم به خودم نگاه مى‌کنم، خوف مرا مى‌گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه مى‌کنم، رجاء بر من غالب مى‌شود... بله آنها چنین بودند.(3)


    ب) عاشورا و حماسه امام سجاد(علیه‌السلام)
    1 ـ زین العابدین (علیه‌السلام) که د رآن وقت از یک طرف بیمار بود و از طرف دیگر اسیر... وقتى رفت بالاى منبر، چه ولوله اى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الان مردم مى‌ریزند و مرا مى‌کشند. دست به حیله اى زد ظهر بود، یکدفعه به موذن گفت: اذان! وقت نماز دیر مى‌شود. صداى موذن بلند شد. زین العابدین(علیه‌السلام) خاموش شد. موذن گفت... تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم، زین العابدین (علیه‌السلام) فریاد زد: موذن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مى‌شود و گواهى به رسالت او مى‌دهید، کیست؟ ایها الناس! ما را که به اسارت آورده اید، کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید، که بود؟ تا آن وقت مردم اصلاً درست آگاه نبودند که چه کرده اند.
    آن وقت شما مى‌شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند... بعد پسر زیاد را لعنت مى‌کرد و مى‌گفت: تمام، گناه او بود. چرا؟ آیا یزید، نجیب شده بود؟ ابداً ]این، براى این بود که]زین العابدین (علیه‌السلام) و زینب «س» اوضاع و احوال را برگرداندند.(4)
    2 ـ بر او (ابن زیاد) على بن حسین(علیه‌السلام) را عرضه کردند. فرعون وار صدا زد:«من انت؛ تو کى هستی؟»
    فرمود: «انا على بن الحسین؛ من على بن حسین هستم.» گفت: مگر على بن حسین را خدا نکشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود که اینها همه بر حق هستند!) فرمود:من برادرى داشتم، نام او هم على بود و مردم در کربلا او را کشتند. گفت: خیر، خدا کشت. فرمود: البته که قبض روح همه مردم به دست خداست، اما مردم او را کشتند. بعد [ابن زیاد] گفت: «على و علی» یعنى چه؟! پدر تو اسم همه بچه هایش را على گذاشته [است] ؟! فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت و این، تو هستى که باید از پدرت «زیاد» ننگ داشته باشی...
    این، یکى از خصوصیات اهل بیت بود که با منطق «جبرگرایی» ـ که در دنیا جبر است و در عین جبر، عدل است؛ یعنى بشر در این جهان هیچ وظیفه اى براى تغییر و تبدیل و تحول ندارد و آنچه هست. آن است که باید باشد وآنچه نیست، همان است که نباید باشد و بنابراین بشر نقشى ندارد ـ مبارزه کردند. (5)
    3 ـ امام سجاد (علیه‌السلام) و گریه براى امام حسین(علیه‌السلام)
    آن گریه ها که مى‌کرد و یادآورى مى‌نمود، براى چه بود؟... مى‌خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین(علیه‌السلام) قیام کرد و چه کسانى او را کشتند. این بود که گاهى امام زیاد گریه مى‌کرد؛
    روزى یکى از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمود: چه مى‌گویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را این طور تشریح مى‌کند: و ابیضت عیناء من الحزن (6) من در جلوى چشم خود هیجده یوسف را دیدم که یکى یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند.(7)


    ج) برخى از ویژگى هاى امام سجاد (علیه‌السلام)
    1 ـ قهرمان معنویت
    وجود مقدس امام زین العابدین(علیه‌السلام) قهرمان معنویت است؛ یعنى یکى از فلسفه هاى وجودى فردى مثل على بن الحسین، این است که ]مظهر معنویت اسلام باشد]. انسان وقتى على بن الحسین را مى‌بیند، آن خوفى که از خدا دارد، آن نمازهایى که واقعاً نیایش بود و واقعاً پرواز روح به سوى خدا بود... با خود مى‌گوید این اسلام چیست؟(8)
    2 ـ پیک محبت و دوستی
    زین العابدین (علیه‌السلام) پیک محبت بود. این هم عجیب است: راه مى‌رفت، هر جایى کسى را مى‌دید، هرجا غریبى را مى‌دید، فقیر و مستمندى را مى‌دید... به او محبت مى‌کرد و به خانه خودش مى‌آورد... روزى یک عده جذامى را دید (همه از جذامى فرار مى‌کنند...) از اینها دعوت کرد، این را به خانه خود آورد. خانه زین العابدین، خانه مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود.(9)
    3 ـ همسفر ناشناس
    فرزند پیغمبر است. به حج مى‌رود. امتناع دارد که با قافله اى حرکت کند که او را مى‌شناسند. مترصد است یک قافله اى از نقاط دور دست که او را نمى‌شناسند، پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یکى از این قافله ها شد. از آنها خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند... در بین راه، مردى با این قافله برخورد کرد که امام را مى‌شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: این کیست که شما آورده اید براى خدمت خودتان؟ گفتند: ما که نمى‌شناسیم جوانى است مدنى ولى بسیار جوان خوبى است. گفت: بله، شما نمى‌شناسید. اگر مى‌شناختید، این جور به او فرمان نمى‌دادید و او را در خدمت خودتان نمى‌گرفتید! گفتند: مگر کیست؟ گفت: این على بن حسین بن على بن ابیطالب، فرزند پیغمبر است. دویدند خودشان را به دست و پاى امام انداختند: آقا! این، چه کارى بود شما کردید؟!... شما باید آقا باشید و ما خدمتکار شما. فرمود:
    «نه، من تجربه کرده ام، وقتى که با قافله اى حرکت مى‌کنم که مرا مى‌شناسند، نمى‌گذارند من اهل قافله را خدمت کنم. لذا من مى‌خواهم با قافله اى حرکت کنم که مرا نمى‌شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا براى من پیدا شود.»(10)
    4 ـ عفو و بخشش بى همتا
    هشام بن اسماعیل [حاکم مدینه در زمان عبدالملک بن مروان] در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود... به خاندان علی(علیه‌السلام) و مخصوصا امام على بن الحسین زین العابدین(علیه‌السلام)، بیش از دیگران بدرفتارى کرده بود.
    ولید] پس از به قدرت رسیدن] هشام را معزول ساخت و به جاى او عمربن عبدالعزیز، پسر عموى جوان خود را حاکم مدینه قرار داد. عمر براى باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان [بن] حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدى دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته مى‌آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل مى‌شد.
    خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام على بن الحسین(علیه‌السلام) و علویین بود. با خود فکر مى‌کرد انتقام على بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علویین فرمود: خوى ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد، انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
    هنگامى که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل مى‌آمد، رنگ در چهره هشام باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مى‌کشید؛ ولى برخلاف انتظار وی، امام طبق معمول ـ که مسلمانى به مسلمانى مى‌رسد ـ با صداى بلند فرمود: «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و برحال او ترحم کرده، به او فرمود: «اگر کمکى از من ساخته است، حاضرم.»
    پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.(11)


    قصیده فرزدق در مدح امام سجاد(علیه‌السلام)
    1 ـ هشام هرچه کرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جاى بلند برایش کرسى گذاشتند. او از بالاى آن کرسى به تماشاى جمعیت پرداخت. شامیانى که همراش آمده بودند، دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشاى منظره پرازدحام جمعیت پرداختند.
    در این میان، مردى ظاهر شد در سیماى پرهیزکاران، او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگى خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه اى آرام و قدم هایى مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامى که بود، همین که او را دیدند، فورا کوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک کند، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکى از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟!» هشام با آنکه کاملا مى‌شناخت که این شخص، على بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسى زد و گفت: «نمى شناسم.»
    در همین وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و تواناى عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش پیش از هر کس دیگر مى‌بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را مى‌شناسم.» و به معرفى ساده قناعت نکرد، بر روى بلندى ایستاده، قصیده اى غرا ـ که از شاهکارهاى ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان که روح شاعر مثل دریا موج بزند، مى‌تواند چنان سخنى ابداع شود ـ فى البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت:
    «این شخص کسى است که تمام سنگریزه هاى سرزمین بطحاء او را مى‌شناسند، این کعبه او را مى‌شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را مى‌شناسد.
    این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاک پاکیزه مشهور. اینکه تو مى‌گویى او را نمى‌شناسم، زیانى به او نمى‌رساند. اگر تو یک نفر فرضا نشناسی، عرب و عجم او را مى‌شناسد...»
    هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمرى فرزدق را از بیت المال قطع کردند و خودش را در «عسفان» ـ بین مکه و مدینه ـ زندانى کردند...
    على بن الحسین(علیه‌السلام) مبلغى پول براى فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع کرد و گفت: «من قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان و براى خدا انشاد کردم و میل ندارم در مقابل آن پولى دریافت دارم.»
    بار دوم على بن الحسین آن پول را براى فرزدق فرستاد و پیغام داد به او که: «خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصد، پاداش نیک خواهد داد. تو اگر این کمک را بپذیری، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمى‌رساند.»(12) و فرزدق را قسم داد که حتما آن کمک را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت.(13)
    ملا عبدالرحمن جامى (شاعر معروف)... قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(علیه‌السلام) به فارسى به نظم آورده است. مى‌گویند خوابى نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟
    جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح على بن الحسین(علیه‌السلام) گفتم، آمرزید. جامى خود اضافه مى‌کند و مى‌گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست.(14)


    تحریفات مربوط به امام سجاد(علیه‌السلام)
    1 ـ ازدواج امام حسین(علیه‌السلام) با شهربانو
    موضوع ازدواج امام حسین(علیه‌السلام) با شهربانو دختر یزدگرد و تولد امام سجاد(علیه‌السلام) از شاهزاده خانمى ایرانى و انتساب ائمه بعد از ایشان به خاندان سلطنتى ایران، بهانه اى به دست عده اى خیالباف یا مغرض داده است که گرایش ایرانیان را به خاندان رسالت، نتیجه انتساب آنها به دودمان شاهان ساسانى معرفى کنند... ما ضمن بیان مختصری، پوچى این ادعا را روشن مى‌کنیم... هر مسلمان ایرانى مى‌داند که «شهربانو» مقام و موقعیتى بیشتر و بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار ـ که بعضى عرب و بعضى آفریقایى بودند ـ ندارد.
    خامسا اگر از زاویه تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین(علیه‌السلام) و ولادت امام سجاد(علیه‌السلام) از شاهزاده اى ایرانى مشکوک است... مورخین عصر حاضر عموما آن را بى اساس مى‌دانند.(15)
    2 ـ زین العابدین بیمار
    یکى از حاضرین واقعه ]عاشورا] شخص امام زین العابدین(علیه‌السلام) است. ایشان خودشان تمام جزئیات و همه قضایا را نقل کرده اند.
    متأسفانه یک داستان جعلى و تحریفى درباره امام زین العابدین(علیه‌السلام) هست که حاجى نورى نقل ]و انتقاد] مى‌کند. مى‌گویند که در روز عاشورا، در وقتى که هیچ کسى براى اباعبدالله نماند، حضرت رفتند به خیمه امام زین العابدین براى خداحافظی؛ آن وقت حضرت امام زین العابدین(علیه‌السلام) فرمود: پدر جان! کار شما و این مردم به کجا کشید؟ (یعنى اینها مى‌گویند اصلا تا آن وقت امام زین العابدین(علیه‌السلام) کاملا بى خبر بوده است!)
    فرمود: پسرجان! به جنگ کشید. عجب! جنگ واقع شد؟ بله، جنگ واقع شد. یکى یکى اصحاب را یاد کرد. ]امام حسین(علیه‌السلام)] فرمودند: قتل.
    این، جعل و دروغ است. امام زین العابدین(علیه‌السلام) که آنجا ـ العیاذبالله ـ مریض و بى هوش نبود که اصلا نفهمد چه گذشته است؛ حتى تاریخ مى‌نویسد: در همان حال امام حرکت کرد، به عمه اش فرمود: عصاى من را با یک شمشیر بیاور...
    پس بیاییم توبه کنیم(16)
    یک چیزى که مخصوص ما ایرانى هاست ]این است که مى‌گوییم] «امام زین العابدین بیمار». شما در غیر زبان فارسى در جاى دیگر این کلمه «بیمار» را دنبال اسم امام زین العابدین نمى‌بینید. مثلا در زبان عربى ایشان القاب زیادى دارند؛ «السجاد» یکى از القابشان است.
    3 ـ اربعین امام حسین(علیه‌السلام)
    «آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دوراهى عراق و مدینه رسیدند، از نعمان بن بشیر خواستند که آنها را به کربلا ببرد، عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد(علیه‌السلام) با جابر». افسانه است. آنچه در اربعین حقیقت دارد، زیارت جابر است.(17)


    احادیث امام سجاد (علیه‌السلام)
    1 ـ ثواب و گناه دو برابر
    امام رضا(علیه‌السلام) فرمود: على بن الحسین زین العابدین(علیه‌السلام) مى‌گفت:
    «نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر، دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب؛ زیرا آن کس که از خاندان ما نیکوکارى کند، در حقیقت دو کار کرده: یکى اینکه مانند دیگران کار نیکى انجام داده، دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است. آن کس هم که گناه کند، دو گناه مرتکب شده یکى اینکه مانند دیگران کار بدى کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است.» (18)
    2 ـ ارزش انسان
    از امام سجاد(علیه‌السلام) سؤال شد: چه کسى از همه مردم مهم تر است؟ فرمود:«آن کسى که همه دنیا را با خویش برابر نداند.»
    از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و سایر سخنان پیشوایان دین روشن مى‌شود که اسلام ارزش جهان را پایین نیاورده است،]بلکه] ارزش انسان را بالا برده است.(19)
    3 ـ طلب طول عمر
    عل بن الحسین(علیه‌السلام) مى‌فرماید:
    «خدایا! مرا عمر عطا کن مادام که عمرم صرف طاعت شود. اگر بناست زندگى ام چراگاه شیطان گردد، مرا هرچه زودتر به سوى خود ببر.» (20)


    ــــــــــــــــــ
    پى نوشت ها:
    1 ـ مجموعه آثار، ج 1، ص 333، به نقل از بحارالانوار، ج 11، ص 25، باب مکارم اخلاق حضرت سجاد(علیه‌السلام).
    2 ـ مجموعه آثار، ج 3، ص .301
    3 ـ گفتارهاى معنوی، انتشارات صدرا، ص .125
    4 ـ مجموعه آثار، ج 17، ص .313
    5 ـ همان، ص .425
    6 ـ یوسف. 84
    7 ـ مجموعه آثار، ج 18، ص .34
    8 و 9 ـ همان ص .32
    10 ـ همان، ص .33
    11 ـ همان، ص .346
    12 ـ بحارالانوار، ج 11، ص .36
    13 ـ مجموعه آثار، ج 18، ص .270
    14 ـ همان، ج 3، ص .275
    15 ـ همان، ج 14، ص 116 و .122
    16 ـ همان، ج 17، ص .97
    17 ـ همان، ص 586
    18 ـ همان، ج 18، ص .441
    19 ـ همان، ج 16، ص .566
    20 ـ قیام و انقلاب مهدى(علیه‌السلام) از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص .97

    منبع: فصلنامه فرهنگ کوثر، ش 57

    مطالب مرتبط:
    ـ سیماى امام سجاد(علیه‌السلام)
    ـ صحیفه سجادیه زبور آل محمد (ص)
    ـ جلوه‏هایى از سخنان امام سجاد (علیه‌السلام)



    حق‌شناس ::: یکشنبه 86/11/14::: ساعت 5:16 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 4
    بازدید دیروز: 30
    کل بازدید :358497

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<